کاش
کاش بعضی چیزها رو آدم هرگز متوجه نشه.
کاش بعضی چیزها رو آدم سعی نکنه بفهمه..
کاش بعضی چیزها هرگز شنیده نشه...
کاش بعضی چیزها هرگز دیده نشه..
کاش آدما انقدر کنجکاو نباشن...
در گوشی:
کاش هرگز به آدما حس احمق بودن دست نده...
|
1
چند بار
چقدر
سقوط؟
هر بار
قدری از تو
کم میشود
دیگر نمیشناسمت
این تویی که حتی برگ چنار را کنار گذاشتهای؟
2
- شنوندگان عزیز!
هوا تا غروب قرنها بعد صاف و آفتابی خواهد بود...
کشتی خلوت میشود
آخری لاک پشت پیری است که غرولند میکند:
- «خیلی وقته که سازمان هواشناسی اشتباه نکرده.»
و با زنش میزند بیرون...
رادیو در خالی کشتی
موزیک تندی شلیک میکند...
3
چکش قاضی نورنبرگ یعنی:
«آن تبر دلیل محکمی نیست
بت بزرگ بیگناه است...»
و مظنونی جز تو کو؟
این هم آشوییتس
و آتشی که هیچ توصیهای را نمی پذیرد...
4
تو به گیسوان غارتشدهی زنت فکر میکنی
شیطان به آخرین راهحل ممکن:
چراغ قرمز
ترافیک عصر پنج شنبه
یکی از چهارراههای تهران...
5
این فرشته گریان مقصر نیست
ترافیک کور غروب
گوسفند را به تأخیر انداخته است
و کارد
سنگ را
بریده است
آنگونه که گلوی نازک تو را...
|
|
پی نوشت :
* این متن سرشار از عصبانیت مخاطب خاص دارد.
* لطفا کسی به خودش نگیرد
* لطفا فقط یه نفر به خود بگیرد
* افتاد فلانی؟؟!!
* .
|
یه جورایی هق هق گریه مانع حرف زدنش میشد و حوصله ی جواب دادن نداشت. بالاخره وقتی راضی به حرف زدن شد و ازش خواستم علت اونهمه ناراحتی رو بگه ، گفت:
خدا کنه که هرگز دو حس رو تجربه نکنی.
حس هیچ شمرده شدن و
حس پوچی زمانی که منتظر یه عکس العمل دیگه هستی.
تا حس نکنم نمیتونم چیزی بگم.
|
لیست یادداشتهای آرشیو نشده |
|