سوتک ( دوشنبه 88/3/4 :: ساعت 5:0 عصر )
...6
پیراهن معطر را
در اعماق پستو
پنهان میکند
و بغض را
در اعماق گلو
راه میافتد
از بهترین چشمپزشک شهر برایش وقت گرفتهاند...
7
باید تعبیر میشد
اما هفت سال سوم هم نمیبارد
هفت سالهای بعد هم
دیگر آسمان نوازش هیچ ابری را به یاد نمیآورد
و هیچ دلوی به صید گنج نمیرود
هیچ خوابی در ته چاه تعبیر نمیشود
و گرگهای گرسنه به بهشت میروند...
8
ما هنوز به ساحل نرسیدهایم
و او
آن دورها بر عرشهی ناوبر هواپیمایش پیداست
دریا وظیفهاش را
به یاد نمیآورد
تا در ساحل به دام جنگندهها بیفتیم
و ترکشی به قلب اژدهایمان اصابت کند
تا شکار شویم
و در یک گوانتانامو
دفنمان کنند...
9
نه چشمه را مییابیم
نه حتی راه نجات از این صحرا را
بیسیمها لال شدهاند
و جیپها خسته
به نزدیکترین سراب
همانقدر نمیرسیم
که به تو
و هلیکوپترهای نجات
قرنها بعد
سرانجام
در نقش تو ظاهر میشوند...
10
باز هم تمام خودت را میدمی در نی
سنگ حتی به شوق
زبور میخواند
گوسفندان تو اما
در کنسرت گرگها
برک میزنند...
ادامه دارد...